متن سخنرانی سیدمحمد خاتمی در کنفرانس «دین در دنیای جدید»، تهران، 22 مهر 1387
دین و یقین روشن و ایمان لطیف دینی نیز باید ابتدا خود را از چنگال جزماندیشان متعصب و سنتپرستان ظاهربین و سودانگاران خشونتگرا و نابردبار برهاند و نگرانی انسان، بخصوص انسان آزاداندیش و اندیشهور را از دین به خاطر کارکرد نادرستی که در دورانهای گذشته داشته است مرتفع کند تا انسان دریابد که دین نیز چون خود انسان مظلوم و مورد سوء استفاده واقع شده است. داوری در باب وضعیت دین در دنیای معاصر در گرو پاسخ به دو پرسش است:
1- مراد از دنیای معاصر کدام است؟
2- دین چیست؟
بگذارید بر این نکته توافق کنیم که دنیای معاصر عبارت است از دنیای متجدد که قرنها است انسان غربی در آن به سر میبرد و انسان غیرغربی نیز از آن متأثر است.
پارهای بر این باورند که غرب از تجدد گذر کرده و به عالم پساتجدد وارد شده است، ولی واقعیت این است که پساتجدد با وجود وارد کردن نقدهای شالودهشکن بر مدرنیته، نتوانسته است دنیای دیگری را پدید آورد و درست این است که بگوییم دنیای معاصر همان دنیای متجدد است که نسبت به گذشته بیقرارتر و پایههای آن لرزانتر شده است.
در تقسیمبندی عوالم چنین گفتهاند که عالم قدیم "کیهانمدار" و عالم سدههای میانه "خدامدار" و عالم جدید "انسانمدار" است. این تقسیمبندی با تاریخ و زندگی غرب مناسبت دارد و تعمیم آن به همه عالم و آدم درست نیست و در مورد تاریخ غرب هم این تقسیمبندی را میتوان با تسامح پذیرفت:
آنچه در دنیای جدید برجستگی دارد توجه به انسان و عقل خودبنیاد او است که بیمدد هیچ امر ماورایی، تنها منبع شناخت و منشاء راهبردن و تدبیر زندگی به حساب میآید.
توجه به انسان موجب تحولات بزرگی در زندگی شده است. ولی با گذشت زمان، ما شاهد نوعی آشفتگی فکری، عاطفی و اجتماعی در هر دو سوی عالم (غرب و شرق) هستیم.
پیشوایان فکری و سیاسی دنیای جدید بخصوص در سده های 18 و 19 چنین میپنداشتند که آنچه رخ داده است نه غربی، که بشری و جهانی است و سیر زندگی بشر در نقطه کمال خود به غرب رسیده است و طوفان تکامل در ساحل امن غرب آرام گرفته است و از این پس همه جهان یا باید غربی شود یا از میان برخیزد. ولی امروز و در آغاز هزاره سوم میلادی و قرنها پس از ظهور تجدد نهتنها آن غرور و خوشبینی در سایه تجربه بشری رنگ باخته است، بلکه جهان جدید را با تردیدها و حتی تهدیدهای فراوان روبرو کرده است و در نتیجه از آن اعتماد به نفس و خوشبینی دیروز کمتر نشان میبینیم. حتی نظریههای شبه فلسفی چون "پایان تاریخ" پیش از آنکه مورد نفی و نقد جدی قرار گیرند با بیاعتنایی روبرو میشوند و هنوز طرح نشده، طراحان آن، پیشنهاد خود را پس میگیرند.
امروز بیش از هر زمان تذکر به این حقیقت پدید آمده است که وقتی "خدا" از عرصه ذهن و زندگی بشر دور شد، زندگی، امن و رضایتبخش نخواهد بود، ولو اینکه انسان به لحاظ مادی به دستآوردهای بزرگی برسد. این حقیقت که آدمی در اثر تجربهای بسیار پرهزینه و تلخ به آن رسیده است، در واقع مصداق این کلام خداوند است که:
"من أعرض عن ذکری فان له معیشه ضنکا". هر کس از یاد من دوری کند، زندگی سخت و تلخی خواهد داشت.
چنین وضعی اگر ادامه یابد به نهیلیسم میانجامد یا نهیلیسم پدید آمده را بیشتر و شدیدتر میکند و در نتیجه بنیاد زندگی بشر در غرب و شرق عالم در طوفان ویرانگر نهیلیسم و پوچانگاری فرو خواهد ریخت و همه آثار و مأثر تمدن جدید نیز از میان خواهد رفت.
مگر تبلور وحشتناک این نهیلیسم را در تنشآفرینی و جنگهای تجاوزکارانه و توسعهطلبانهای که بعضی قدرتهای بزرگ به راه میاندازند یا با سرانگشت خود آتش آن را روشن نگاه میدارند از یک سو و تروریسم کور خشونتبار و دلهرهآوری که زندگی آدمی را در شرق و غرب عالم از سوی دیگر ناامن کرده است نمیبینیم؟
نهیلیسم همه چیز را به بازی میگیرد و میکوشد از همه چیز به صورت ابزار استفادة بد کند و در این راه از دستاندازی به ساحت دین و فلسفه و علم و هنر و حتی عنوان انسان و حقوق بشر ابا نمیکند.
به نظر ما در این زمان است که دین میتواند به کمک انسان بیاید، چنانکه انسان روزگار ما نیز به این نکته لطیف تفطّن یافته است و آثار بازگشت دین را به وضوح میبینیم. امّا دین چیست؟
وقتی به دین از منظر متدینان به ادیان الهی مینگریم عبارت است از آنچه خداوند برای هدایت آدمی و معنی بخشیدن به زندگی او در این جهان و گشودن راه سعادت برین و جاودان فرو فرستاده است و جوهر و محتوای همه ادیان وحیانی یکی است و به تعبیر قرآن کریم شرط ایمان راستین عبارت است از باور به حقانیت همه پیامبران و یگانگی منشاء انگیزش آنان و هدف یگانهای که داشتهاند.
اما در مرحله بازگشت به دین نمیتوان از یک مشکل غفلت کرد و آن اینکه بشر بهخصوص بشرِ غربی از دینی که در عرصه تاریخ و جوامع بشری تحقق یافته است دلخوش نیست و بیمناک از آن است که بازگشت دین زندهکننده تجربه تلخی باشد که به نام دین بر ذهن و زندگی او سایه افکنده است.
در اینجا است که باید با روشنبینی بر این نکته تأکید کرد که وجهه تاریخی دین یعنی آنچه به نام دین در تاریخ تحقق یافته است بالضروره با حقیقت دین یکی نیست. و شاید یکی از علل برانگیخته شدن پیاپی و مکرر پیامبران برای تذکر به همین معنی و پیراستن حقیقت دین از آرایههایی باشد که به علل مختلف اندام دینها را پوشانده است.
هرچند که به باور ما بشر به موقعیتی از آگاهی و توانایی و تشخیص رسیده است که بتواند حقیقت را در ورای آرایهها و پیرایههای تاریخی دریابد و دیگر نیازی به آمدن پیامبر جدید نخواهد بود و اگر ظهوری در آخرالزمان هست، چنانکه مسیحیت به ظهور مجدد حضرت عیسی مسیح (ع) معتقد است و مسلمان نیز در انتظار ظهور حضرت مهدی (عج) است که همراه او مسیح نیز خواهد آمد، نه برای ارائه و بیان دین جدید، بلکه برای تحقق دین به گونهای است که خداوند خواسته و درخور شأن والای آدمی است.
دین در این لحظه حساس و نفسگیر تاریخی میتواند به کمک انسان بیاید، بیآنکه به دستآوردهای مثبت تمدن بشری آسیب برساند، بلکه آمدن و بازگشت آن یک ضرورت تاریخی است که آثار آن را نیز به وضوح در شرق و غرب عالم مینگریم.
منتهی دین و یقین روشن و ایمان لطیف دینی نیز باید ابتدا خود را از چنگال جزماندیشان متعصب و سنتپرستان ظاهربین و سودانگاران خشونتگرا و نابردبار برهاند و نگرانی انسان، بخصوص انسان آزاداندیش و اندیشهور را از دین به خاطر کارکرد نادرستی که در دورانهای گذشته داشته است مرتفع کند تا انسان دریابد که دین نیز چون خود انسان مظلوم و مورد سوء استفاده واقع شده است.
بشر امروز از اینکه "امر قدسی" از صحنه جان و جهان او غایب یا منزوی است رنج میبرد و علیرغم برخورداری بخشهایی از جهان از مزایای پیشرفت مادی، اولاً بخش بزرگتری از جامعه بشری مورد تجاوز و دست به گریبان زندگی تلخ ناشی از جهل و فقر و ستم و تبعیض و اعمال معیارهای دوگانه و به تاراج رفتن منابع مادی و معنوی خویش است. ثانیاً بخش برخوردار نیز از زندگی راضی نیست و نگرانی او بیشتر از نگرانی پدرانش است.
"امر قدسی" باید به متن ذهن و زندگی بشر برگردد، ولی از یاد نبریم که "قدسیزدایی" در جهان جدید، خود عکسالعملی در برابر سوء استفاده از امر قدسی برای قدسی کردن همه چیز و همه امور بوده است.
حذف قدسیت از زندگی به همان میزان خسارتبار است که قدسی کردن افراطی همه امور از جمله اندیشه و برداشت دینی بشرِ محدود به انواع حدود ذهنی و تاریخی و اجتماعی. در این مرحله رسالت دینداران، بخصوص پیروان ادیان ابراهیمی بسیار سنگین است.
توجه به جوهر یگانه دین، به خصوص با نگاهی که اسلام به دینهای دیگر دارد، راه مطمئن تبدیل تنازع به تفاهم و تقابل به همزیستی است. آنچه امروز فاجعهبار است غیبت یا کمرنگ بودن همان جوهر مشترک ادیان است، و الّا مناسک که در جای خود محترم است نشانه تفاوت سطحی و ظاهری ادیان است که نباید مانع پیوستگی واقعی و دوستی میان پیروان ادیان مختلف گردد.
پیروان ادیان بخصوص رهبران خیراندیش دینی باید با سعه صدر ابتدا شیوه تفاهم در میان خود را به جد بیازمایند و آنگاه همه جهان را به معنیدار کردن زندگی برای افراد و استقرار صلح و امنیت و همزیستی در عرصه اجتماع جهانی فراخوانند.
منبع: وبسایت سیدمحمد خاتمی
نظرات